دیوانهای در شهر
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
«مگره» در قطاری که به «بوردو» میرود متوجه مردی میشود که رفتار مشکوکی دارد. مرد نزدیک شهر"برژراک" از قطار بیرون میپرد و مگره نیز با واکنشی غریزی او را تعقیب میکند،اما قبل از این که بتواند مانع فرار مرد شود هدف گلولۀ او قرار میگیرد. مگره زخمی شده و در بیمارستانی در شهر کوچک برژراک بستری میشود و این آغاز آشنایی او با گروهی از افراد بانفوذ در شهر است که آنها نیز رفتاری عجیب و مرموز دارند. مگره از طریق این افراد در مییابد که مردی دیوانه شبها در حومۀ برژراک پرسه میزند و تا آن زمان به دو زن حمله کرده و آنان را کشته است. تحقیقات بعدی مگره او را درگیر ماجرای مخوفی میکند که ابعاد تازهای از نیمۀ تاریک ذهن انسانی را برملا میسازد.