گوراک و یوزان
داستانهای علمی / داستانهای تخیلی
بچه گورخری با نام «گوراک» با بچه یوزپلنگی به نام «یوزان» دوست شده بود. آنها دوستان خوبی بودند؛ هر روز با هم بازی میکردند و بعضی روزها با هم مسابقه میدادند. اما یک روز هرچه یوزان منتظر ماند گوراک نیامد. او با نگرانی خود را به بالای تپه رساند و مشاهده کرد یک ببر قصد حمله به گوراک را دارد. پس تمارض کرد و داد و فریاد به راه انداخت تا گوراک فرار کرد. روزها گذشت تا آن که آن دو بزرگ و قوی شدند. یک روز مادر گوراک به او گفت که همیشه یوزپلنگان دشمن گورخرها بودند و تو دیگر نمیتوانی با او دوست باشی. پس آن دو با ناراحتی از هم جدا شدند اما هیچگاه یک دیگر را فراموش نکردند. این مجلد از مجموعه قصههای علمی همگام با علوم تجربی پنجم دبستان با هدف آشنا کردن دانشآموزان با غذای حیوانات گوشتخوار و گیاهخوار به نگارش درآمده است.