افسانههای هند از زبان اردو
زمانی، بین پرندگان و دیگر جانوران اختلافی پیش آمد و جنگی درگرفت. خفاش که در پی منافع خویش بود، چون احساس کرد برد با جانوران است اعلام کرد «من پرنده نیستم. چون بچههای خودم را شیر میدهم.» و به این ترتیب از سپاه پرندگان خارج شد. اما بر خلاف انتظار او، ناگهان وضع جبهه تغییر کرد و پرندگان پیروز شدند. خفاش که مرگ خویش را نزدیک میدید تصمیم گرفت بگریزد. و از آن زمان تا امروز خفاش از همه میگریزد و تنها زمانی از لانهاش بیرون میآید که کسی در اطراف نباشد و باقی پرندگان در لانههای خود به خواب رفته باشند. این مجموعه حاوی 75 داستان و افسانۀ هندی تحت برخی از این عناوین است: بازرگان و باربر؛ گربۀ زاهد؛ چوپان و گرگ؛ روباه و گربه؛ مرد شناگر عرب؛ کور دانا؛ اکبر شاه و بیربال؛ و تدبیر قاضی و دانشمند.