لبخند نیمه شب
داستانهای فارسی - قرن 14
«پگاه»، دختر جوانی است که با پسرعمویش نامزد کرده است اما به خاطر بیماری سیستم ایمنی، «بهنام» نامزدیشان را به هم زده است. پگاه برای فرار از شرایطی که در آن گیر کرده از ایران میرود و حالا پس از گذشت سه سال که متوجه شده بهنام قصد ازدواج دارد به ایران بازگشته و در منزل دخترخالهاش «سولماز» زندگی میکند و تصمیم دارد بیتوجه به کنایهها و اقدامات خانواده برای آخرین بار بهنام را در مجلس عروسیاش ببیند. آن شب فرامیرسد، پگاه به تالار میرود، «فرهاد»، پسرعمه پگاه سعی میکند جلوی او را بگیرد اما... .