یک تکه جواهر (مجموعه داستان)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شدهاند. در داستان «عالم» میخوانیم: «پاورچینپاورچین از پلهها بالا رفتم. کفشهایم را بیرون آوردم و خیلی آرام کلید را چرخاندم و در را باز کردم. بیسروصدا به سمت کلید برق رفتم. کلید را زدم و همهجا روشن شد. باز هم خاله «ثریا» درست روبهروی در روی صندلیاش نشسته بود و همانجا خوابش برده بود. خاله «ثریا» همیشه همینطور است پشت در مینشیند و آنقدر چشم به در میدوزد تا بالاخره خوابش میبرد. دستم را روی شانهاش گذاشتم و گونهاش را بوسیدم».