سال بلوا
داستانهای فارسی - قرن 14
"دار سایه درازی داشت .وحشتناک و عجیب .خورشید که بر میآمد، سایهاش از جلو همه مغازهها و خانهها میگذشت ."رمان "سال بلوا "با این توصیف آغاز میشود" .داستانی که در آن همه چیز منظم است و منظم نیست ;داستانی تاریخی است و تاریخی نیست ;داستانی که روایتش خطی است و در عین حال سیال است ."ماجرا عمدتا از زبان دختری روایت میشود که پدرش سرهنگ است و در آرزوی صعود از پلههای ترقی مدام سقوط میکند .سرهنگ هرگز به پایتخت خوانده نمیشود، دخترش نیز به جای آن که همسر ولیعهد و ملکه ایران شود، دل سپرده به عشق کوزهگری غریب ناچار به همسری پزشکی در میآید که سرانجام قاتل اوست .تصویر مظلومیت زن ایرانی، مظلومیت مرد هنرمند ایرانی، و تاریخ پر هراس یک سرزمین کهنسال از مشخصات اصلی این رمان به شمار میآید .