تارا
«میلاد» پس از دوستی با تارا او را بیآبرو کرده و به دنبال عیاشیهای خود میرود و در این میان به دام اعتیاد میافتد. او سپس با ورود به یک شرکت با «حمید» آشنا میشود و پس از گفتوگو با وی از خوبیها و سادگیهای تارا سخن میگوید تا حدی که حمید مشتاق دیدار تارا و ازدواج با او میشود. تارا پس از ازدواج با حمید، همواره کینة میلاد را به دل دارد، تا اینکه سرانجام از طریق یکی از دوستانش متوجه میشود میلاد بر اثر مصرف کراک در بیمارستان بستری شده و رو به مرگ است. آخرین خندة میلاد در بیمارستان، به آخرین خاطرة تارا از او تبدیل میشود. مجموعة حاضر حاوی داستانهایی است که هریک از آنها انعکاسی از عشقهای مجازی و تبعات آن است.