گروفالو
داستانهای کودکان و نوجوانان
موش کوچولو، در حال قدم زدن در جنگل بود، که ناگهان به روباهی رسید. روباه میخواست او را در خانهاش مهمان کند تا برای ناهار، با حیله موش را بخورد، اما موش کوچولو با زیرکی گفت گروفالو که یک جانور ترسناک و بزرگ است مهمان اوست. روباه با توصیف از گروفلو ترسید و رفت. بعد از آن به جغد و مار رسید. آنها هم میخواستند او را بخورند، اما موش کوچولو بازهم گروفالو را برای آنها توصیف کرد، آنها هم رفتند. اما ناگهان به خود گروفلو رسید. گروفالو هم میخواست او را بخورد. اما موش کوچولو بازهم با زیرکی خودش گفت تمام حیوانات جنگل از من میترسند و من خیلی خطرناک هستم. گروفالو از او خواست تا ثابت کند که ترسناکترین حیوان جنگل است. آن دو با هم به داخل جنگل رفتند. روباه، جغد و مار با دیدن موش کوچولو و گروفالو باهم، ترسیدند و فرار کردند. بعد از آن گروفالو هم از موش کوچولو ترسید و رفت. به این ترتیب موش کوچولو با هوش و زیرکی خود توانست از دام حیوانات خطرناک جنگل نجات پیدا کند. داستان حاضر برای گروه سنی «الف» و «ب» تهیه شده است.