اژدها
داستانهای کوتاه / داستانهای پریان
در روزگاران قدیم، پادشاهی خشن و ستمگر، یک طوطی مهربان داشت که همیشه سعی میکرد ضمن گفتگو با پادشاه او را نصیحت کند تا ستمگری نکند. روزی طوطی دلش گرفته بود. پادشاه او را یک هفته آزاد کرد و طوطی از قفس بیرون پرید و از قصر بیرون رفت. بعد از یک هفته، دانه سیبی آورد و به پادشاه گفت که هرکس از میوة این دانة سیب بخورد، بیست سال جوان میشود. پادشاه دستور داد، دانة سیب را بکارند. بعد از پنج سال باغبان میوهای از این درخت چید تا برای پادشاه ببرد. در راه وزیر را دید و وزیر ماجرا را از باغبان پرسید. وزیر، با حیلهای باغبان را دنبال کاری فرستاد و سیب را پر از زهر کرد و وقتی باغبان برگشت، سیب را به او داد و با هم نزد پادشاه رفتند. وزیر به پادشاه گفت قبل از خوردن سیب آنها را به دو زندانی محکوم بخوراند تا مطمئن شود. دو زندانی سیب را خوردند و درجا مردند. پادشاه خشمگین، گلوی طوطی را آنقدر فشار داد تا طوطی خفه شد و مرد و وزیر خود را برای پادشاه عزیز کرد. باغبان از درخت دو سیب چید تا قبل از کشته شدن به دست پادشاه، او و زنش با خوردن سیب، بمیرند. آنها سیب را خوردند و ناگهان بیست سال جوانتر شدند. باغبان نزد پادشاه رفت و ماجرای خوردن سیب و ماجرای وزیر را به پادشاه گفت. پادشاه متوجه شد که وزیر سیبها را از زهر پر کرده و دستور مجازات او را داد و دلش برای طوطی وفادارش سوخت. اما دیگر طوطی کشته شده بود و پشیمانی سودی نداشت. این مجموعه مشتمل بر داستانهای دیگری با نامهای اژدها، دختر پالاندوز، زن نادان، چوپان کچل شییدین خروس و شاه ظالم است.