طبقهی هفتم غربی
داستانهای فارسی - قرن 14
"امیرعلی" پس از مدرسه برای پرستاری از پیرمرد بیماری، راهی منزل وی میشود. او، در اولین روز آشنایی با پیرمرد، خیلی سریع رابطۀ دوستی با او برقرار کرده و مهر مرد بیمار در دلش جا باز میکند. پسر نوجوان که به علت فقر مالی خانواده و فوت پدر مجبور به کار است، به دلیل احساس صمیمیت با پیرمرد، خیلی زود تمام ماجرای زندگی خویش و علت فوت پدرش را برای وی شرح داده و تمام تلاش خویش را برای رضایت و بازگشت سلامت پیرمرد به کار میگیرد. امیرعلی، به پیشنهاد بیمار، او را برای دوچرخهسواری به خیابان برده و لحظات شادی را برای او به وجود میآورد. اما روز بعد که با امیدواری بیشتر راهی منزل بیمار میشود، با دختر مرد مواجه میشود که در حال گریستن است. امیرعلی به خوبی درمییابد که دوست جدید خویش را خیلی زود از دست داده است.