نگیر اینقدر بهونه، ای دردونه
شعر کودکان و نوجوانان
یک روز صبح «آنا کوچولو» با مادرش برای خرید به بازار رفت. او با دیدن آن همه چیزهای رنگارنگ خوشحال شد و در حالی که از تمام آن آن وسایل در خانه داشت، از مادرش خواست تا همة آنها را برایش خریداری کند. آنا وقتی با مخالفت مادر روبهرو شد، شروع به بهانهگیری کرد، سپس مادر با او صحبت کرد. آنا کوچولو دریافته بود با بهانهگیریهایش چقدر باعث ناراحتی مادر شده از او به خاطر رفتار بدش معذرتخواهی کرد. بخشی از داستان در قالب شعر به چاپ رسیده است.