قطار شب به لیسبون
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
کتاب حاضر، رمانی چندبعدی، جذاب و گیرا است. نویسنده در این رمان، با قلم توانای خود نشان میدهد که چگونه میشود داستان را با تفکری فلسفی و روانکاوان در هم آمیخت، بیآنکه به آنها صدمهای وارد شود؛ یعنی آگاهی و تسلط بر تجسم باستانی و تجسم فلسفی. او در ساختار داستان نوعی هیجان بنا میکند که خواننده را از همان ابتدا از جا میکند و با خود میبرد و خواننده، بیآنکه زمان را حس کند، دوست دارد فقط آن را بخواند. در داستان میخوانیم: «حرکت با قطار روی ریلها، برای «پرادو» حرکت قوه تخیل بود که مانند آب در بستر رودخانه جاری میشد. حرکتی بود که ضمن آن، فانتزی روان میگشت و تصاویر محبوس در صندوقخانه روان به بیرون میتراویدند».