بهترین بابای دنیا
روزی مرادعلی مرد زحمتکش و مزرعهدار در حال رفتن به شهر به لاکپشت کوچکی بر میخورد که بیجان روی زمین افتاده است. او لاکپشت را با خود به خانه میبرد و به بچّههایش میگوید که برای او آب بیاورند تا لاکپشت دوباره جان بگیرد. فردا صبح لاکپشت دوباره مثل روز اول شاد و سرحال شد. مرادعلی لاکپشت را با خود به مزرعه برد. اما به دلیل شوق سفر به مشهد یادش رفت او را با خود بیاورد. زنش که لاکپشتها را قاتل آفتابگردان میداند میگوید که باید به سرعت به دنبال لاکپشت بروند. لاکپشت ساقههای چند آفتابگردان را خورده بود. مادر گفت: «این درس خوبی برای بچّهها و پدرشان شد که هر کسی را وارد خانه و زندگی خود نکنند.» پدر لاکپشت را به همان جا بازگرداند. مادر گفت: شما بهترین بابای دنیا را دارید. کتاب مصوّر حاضر، حاوی داستانی با مضمون اجتماعی و آموزشی است که برای کودکان گروه سنی (ج) و (د) به نگارش در آمده است.