گمشده شازده کوچولو
داستانهای تخیلی
شازده کوچولو، پسرک موطلایی با شنل سبز، سمج و کنجکاو بود. او از سیارهاش سفر کرده بود و بعد از کسب تجربههای فراوان، به علت نیش یک مار به خواب عمیقی فرو رفته و وقتی بیدار شده بود، خود را در سیارهاش یافته بود. او کنار گل سرخ و گوسفند و آتشفشان بود، اما خاطرات سفر در ذهنش زنده میشدند. احساس عجیبی داشت، چیزی شبیه دلواپسی، یا شاید دلتنگی، کنجکاوی، یا یک حس ناشناخته و گمشدة دیگر. سرانجام در یک نیمهشب آرام، وقتی همة اهالی سیارهاش در خواب بودند، تصمیم خود را گرفت. این بار قصد داشت سفری کوتاه داشته باشد. او آتشفشانش را تمیز کرد، برای گوسفندش علف و آب کافی گذاشت، حفاظ دور گلش را گذاشت و سفر کوتاه خود را شروع کرد. این کتاب برای گروه سنی «ج» به نگارش درآمده است.