عمو نوروز
افسانههای عامه - ادبیات کودکان و نوجوانان / افسانههای عامه
داستان درباره پیرزنی است که در کلبهای نزدیک یک جنگل زندگی میکرد .او با نزدیک شدن بهار، خانهاش را تمیز کرد، سفره هفت سین چید، ماهی قرمز در تنگ آب گذاشت، لباسهای تمیزش را پوشید و منتظر آمدن عمو نوروز شد .اما به زودی خوابش برد .از سوی دیگر، عمو نوروز آمد و کنار سفره هفت سین پیرزن نشست از خودش پذیرایی کرد و در پایان، شاخه گلی در گوشه زلف پیرزن گذاشت و آهسته از آن جا رفت .اولین آفتاب بهاری که طلوع کرد، پیرزن از خواب برخاست و از این که عمو نوروز را ندیده بود و باید یک سال دیگر انتظار بکشد افسوس خورد .این قصه کوتاه که با طرحهای مصور و رنگی عروسکی همراه شده برای گروه سنی "الف "و "ب "به طبع رسیده است .