گرگها و آدمها
"سعید" و "میترا" دانشجوی رشتۀ فیزیک بودند که قرار گذاشتند پس از اعزام سعید به خارج برای شرکت در المپیاد فیزیک و بازگشت او، با یکدیگر ازدواج کنند. دورۀ نیمهنهایی مسابقات بود که سعید با دوستی قدیمی به نام "کامران" روبهرو شد. کامران او را به یک مهمانی دعوت کرد و سعید در آنجا با مشروب و تریاک آشنا شد. پس از مدتی سعید برای تهیۀ مواد خود مجبور به فروش و جابهجایی مواد شد؛ به همین دلیل میترا او را ترک کرد، ولی پدر و مادر سعید تلاش کردند تا او را به جامعه بازگردانند و موفق به این کار نیز شدند. سعید پس از چندی به سوی خانواده، دانشگاه و میترا بازگشت، اما در این مسیر ماجراها و حوادث ناگواری رخ داد که مشکلاتی را برای او به وجود آورد.