دوئل گرگ و گل
"شیرین" تازه دوازده ساله شده که پسرعمهاش، کورش، به خواستگاری وی میآید. پدر شیرین با این بهانه که او باید همراه خانواده به خواستگاری میآمده به وی جواب رد میدهد و چندی بعد شیرین را با زور به عقد و ازدواج برادر کورش، ناصر، درمیآورد. ناصر مردی دهنبین بوده و با هر بهانهای همسرش را به باد کتک میگیرد. خانوادهی او نیز با وجود این که فامیل محسوب میشوند، هیچ کمکی به عروس کوچک و کم سن و سال خویش نکرده و حتی به اختلافهای این دو دامن میزنند. شیرین سالها را به سختی در منزل همسر میگذراند و به خاطر دو دختر خود حاضر به جدایی نیست. سرانجام درست در زمانی که سومین دختر آنها به دنیا آمده، ناصر بدون هیچ توضیح قابل قبول و موجهی تصمیم به جدایی میگیرد. زن جوان هر کاری که از دستش برمیآید انجام میدهد تا از این قضیه جلوگیری کند اما موفق نمیشود. درست در آخرین لحظهها و روزی که قرار است حکم طلاق صادر شود سرانجام ناصر رضایت داده و شیرین دوباره به زندگی بازمیگردد. با این وجود آزار و اذیت خانواده ناصر ادامه پیدا میکند و شیرین متوجه میشود که تمام اختلافهای آنها به کورش، برادرشوهرش، بازمیگردد. او که نتوانسته حتی پس از ازدواج و به دنیا آمدن بچهاش، عشق اول خویش را فراموش کند سعی دارد جوی به وجود بیاورد تا شیرین و ناصر برای همیشه از یکدیگر جدا شوند. کورش، سرانجام موفق میشود و در حالی که فرزند چهارم شیرین و ناصر چندماهی از زندگیاش نمیگذرد، پدر و مادر وی برای همیشه از یکدیگر جدا شده و هریک به دنبال سرنوشت خویش میروند. شیرین پس از گذراندن دورهی استرس و افسردگی، در پی بازیابی خویش، آرایشگاهی تاسیس میکند و خود را با کار در آن مشغول کرده، سعی میکند تا سنگ صبور و مشکلگشایی برای اطرافیان باشد.