افسانههای قزقلعه
(( افسانههای قز قلعه )) داستان زندگی مردمانی است که در روستای (( حسین آباد )) اقامت دارند .این دهکده به خاطر چشمههای پر آب از آبادیهای اطراف سرسبزتراست . مردم این روستا با پرباری محصول و فضایی آکنده از پاکی و صداقت روزگار میگذرانند. یک روز قبیلهای مهاجم در قلعهای نزدیک (( حسین آباد )) مستقر میشوند .سرانجام قلیچ خان )) رئیس مهاجمان کدخدای روستا را اسیر میسازد .(( ستار )) و (( غفار )) با اطلاع از موقعیت جغرافیایی قلعه تصمیم میگیرند شبانه به آن جا حمله کنند و کدخدا را آزاد سازند .دراین هنگام (( قلیچ خان )) با فرستادن پیکی از روستاییان میخواهد تا آنان را در چپاول اموالشان آزاد بگذارند .سرانجام (( ستار )) و دوستانش برای نجات کدخدا وارد قلعه میشوند ، اما ....