خاک غریب
داستانهای فارسی - قرن 14
"شیوا" و "شیدا" از کودکی مورد توجه عمه و پسرهای او ـ آریا و ارشیا ـ بودند. پس از فوت مادر شیوا، زندگی آنها تا حدودی دچار آشفتگی میشود. در همین زمان ارشیا برای ادامهی تحصیلات به بلژیک سفر میکند ولی قبل از سفر از شیوا میخواهد که منتظر او بماند. عمه که دیگر شیوا را به عنوان عروس خود قبول ندارد، مقدمات نامزدی او با پسری به نام "بابک" را فراهم میسازد. در این میان آریا ازدواج میکند و ارشیا نیز پس از بازگشت و اطلاع یافتن از ماجرای شیوا، با دختری به نام "پروانه" ازدواج میکند. نامزدی شیوا و بابک پس از دو سال منتفی اعلام میشود و شیوا از بابک جدا میشود. ارشیا از این فرصت استفاده کرده و به او ابراز علاقه میکند و از او میخواهد در خصوص آینده جدیتر فکر کند و قول میدهد که حتی پروانه را طلاق دهد. شیوا در موقعیت بدی بین علاقهاش به ارشیا و وجدانش قرار میگیرد.