طوطی سخنگو
داستانهای اجتماعی
«محسن» و «طوطیا» با پدر و نامادریشان زندگی میکردند. نامادری با آنها خیلی بدرفتار و نامهربان بود. او مدام از طوطیا کار میکشید و خودش در خانه استراحت میکرد. روزها گذشت تا آن که محسن به پدرش گفت که نامادری در خانه هیچکاری نمیکند و طوطیا همة کارها را انجام میدهد. پدر حرف محسن را باور نکرد. سپس نامادری محسن را زندانی کرد و طوطیا را تهدید کرد تا به پدرشان چیزی نگوید. شب که پدر به خانه آمد، نامادری به او گفت محسن از وقتی بیرون رفته، برنگشته است. روزها گذشت و خبری از محسن نشد. پدر برای این که طوطیا تنها نماند، برایش یک طوطی سخنگو خرید. طوطیا از صبح ماجرای زندانی شدن برادرش را برای طوطی میگفت. یک روز پدر همة ماجرا را از زبان طوطی شنید و محسن را نجات داد و نامادری نامهربان را به خانة پدرش فرستاد. این داستان برای کودکان گروه سنی «ب» تهیه شده است.