تسلیم
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر، ماجرای پسر جوانی به نام «آرمان» است. آرمان، مدت پنج سال است که به تنهایی زندگی میکند. او پذیرفته شدن در دانشگاه و ادامه تحصیل در هر رشتهای و گرفتن مدرک را، برگ برندهای برای موفقیت در زندگی شغلی و رسیدن به دختر مورد علاقهاش «رویا» میداند. امّا با رد شدن در کنکور دانشگاه او امید خود را از دست میدهد، تا اینکه پسر جوانی به نام «پیام» پیرمردی با خِرد را به او معرفی میکند. آرمان با آشنایی با پیرمرد و ماجراهای متعاقب آن با مفهوم تسلیم آشنا شده و در زندگی متحول شده و زندگی نو را با اندیشههای جدید و سازنده آغاز میکند.