آرزوی پردردسر
موسی، پیامبر یهود - داستان / داستانهای مذهبی
کتاب مصوّر حاضر، داستانی از «حکایتهای پندآموز مثنوی» است که برای گروههای سنّی (ب) و (ج) تدوین شده است. هدف از نگارش این داستان، آشنایی با یکی از داستانهای مذهبی و نکوهش داشتن آرزوهای بیهوده و ناپسند است. در این داستان میخوانیم: مرد جوان و ثروتمندی نزد «حضرت موسی(ع)» میرود از ایشان میخواهد تا آرزویش را که دانستن زبان حیوانات است را برایش برآورده سازد. آرزوی مرد برآورده میشود و هر روز زبان خروسش را میشنود که قرار است یکی از حیواناتش بمیرد. تا این که روز چهارم میفهمد روز مرگ خودش فرا رسیده است و سراسیمه به سراغ حضرت موسی(ع) میرود و کمک میخواهد. حضرت موسی(ع) قبلاً به آن مرد گفته بود که دانستن زبان حیوانات به سودش نیست، امّا مرد گوش نداده بود. مرد با گرفتن جلوی ضرر و زیانی که قرار بود به مالش بخورد، خودش سپر بلا شده بود، امّا خداوند او را به خاطر دعای حضرت موسی(ع) میبخشد و جان دوباره به او میدهد.