شعورها در زنجیرها
«شعورها در زنجیر» داستان مردی است که بر حسب اتفاق به شهری میرسد که تمامی ساکنان آن «خر» هستند و تنها کارشان جمعآوری علوفه و بستهبندی آنها است. در گوشه و کنار و روی دیوارهای خانهها پالانهایی به عنوان تزیین وجود دارد و ساکنان شهر آنها را مایه افتخار شهر میدانند. مرد چندروزی را در این شهر جالب، به عنوان مهمان میماند و پس از ترک آن، آرزوی بازگشت و دیدار دوباره آن مکان را در دل میپروراند. او پس از ده سال به آن شهر بازمیگردد اما آنجا به مخروبهای بدل شده که هیچ ساکنی ندارد. مسافر از افسارهایی که در گوشه و کنار افتاده تا حدودی به ماجرا پی برده و با چشمهایی پر از اشک، شهر را برای همیشه ترک میکند. کتاب حاضر، مشتمل بر دوازده داستان کوتاه تحت پارهای از این عناوین است: درختان بیگوسفند؛ قصه شهر دوز و کلک؛ افسانه سیمرغ طلایی؛ تارهای سنگی؛ و تببر.