اشک لیلی
"رضا" خواهان "لیلی" است، اما پدر لیلی برای ازدواج آن دو، شرطهایی را مطرح میکند. رضا یک به یک شرطها را انجام میدهد، اما پدر لیلی به طور ناگهانی سکته میکند و پس از چند سال میمیرد و در تمام این مدت همه مانع ازدواج آن دو میشوند. بیماری مادر لیلی و در پی آن مرگ وی نیز به این قضایا افزوده شده و ازدواج آنها بار دیگر به تعویق میافتد. این بار برادران لیلی مانع ازدواج او هستند. رضا که به خاطر دوری از لیلی دچار بیماری روانی شده در بیمارستان بستری و حالش روز به روز وخیمتر میشود. تا این که لیلی تصمیم میگیرد برای کمک به او به بیمارستان برود و پرستاری از وی را برعهده بگیرد. رضا کمکم بهبود مییابد و آن دو برای ازدواج آماده میشوند. در این میان پسری به نام "مسعود" که علاقه فراوانی به رضا دارد، پس از شنیدن خبر مرخصی رضا از بیمارستان او را یافته و به قتل میرساند. لیلی پس از مرگ رضا تصمیم میگیرد به یاد او بیمارستانی احداث کند و باقی عمر خویش را با یاد و نام او زندگی کند.