آلیس در سرزمین عجایب
داستانهای کودکان (انگلیسی) - قرن 19م.
آلیس از بیکاری و نشستن کنار خواهرش در اطراف رودخانه کلافه شده بود. چندین بار زیر چشمی به کتابی که خواهرش می خواند، نگاهی انداخت؛ اما هیچ تصویر یا گفتگوی در آن نبود. با خودش فکر کرد کتابی که هیچ حرف و گفت و گویی ندارد، به چه دردی میخورد؟ در حالی که هوای گرم، او را به شدت خسته و کلافه کرده بود، از خودش میپرسید آیا درست کردن گردنبندی از گل مروارید، به زحمت برخاستن و چیدن گلهایش میارزد؟ در همین فکر بود که ناگهان خرگوش سفیدی با چشمان صورتی از کنارش رد شد. حتی به نظر آلیس هم دیدن خرگوشی که حرف میزند، چیز غیر عادیای نبود.