سید کمال: خاطرات آزاده، سیدکمال معنوی
«سید کمال معنوی» پیش از رفتن به جبهه در خشکشویی کار میکرد. با شنیدن خبر تجاوز عراق به «خرمشهر» از «تهران»، راهی آبادان و خرمشهر شد و پس از چندی برای دیدن خانواده به تهران بازگشت. آنگاه برای بار دوم راهی جبهههای غرب کشور شد. با لو رفتن نقشههایی عملیات، او و تعداد دیگری از رزمندگان به اسارت سربازان عراقی درآمدند. آنها را نخست به «سلیمانیه» و بعد به «بعقوبه» بردند. او زیر شکنجههای عراقیها فقط ادعای قاچاقچی بودن و بیخبری از نقشهها و پادگان سید صادق را داشت و هر روز اتفاقات تازهای برای او و همرزمانش رخ میداد. نگارنده در کتاب حاضر، خاطرات دورة جنگ و اسارت یکی از آزادگان به نام «سید کمال معنوی» را بازگو کرده است.