گیس مروارید و ستاره
خیالپردازی در کودکان - داستان / نقاشی و نقاشیهای کودکان / داستانهای تخیلی
آن شب آسمان پر از ستاره بود. یکی از ستارهها به «گیس مروارید» چشمک زد. گیس مروارید از ستاره پرسید که از تاریکی شب نمیترسد؟ ستاره گفت: «نه نمیترسم». اما گیس مروارید گفت «من از شب میترسم، فکر میکنم همه چیزها در اطرافم هیولا هستند». ستاره از او خواست تا چیزهایی را که شکل هیولا میبیند، نشان دهد. او هم درخت، لباس روی بند رخت و سایة خودش را نشان داد. ستاره به او گفت لامپ اتاقش را روشن کند تا همة اینها را ببیند. گیس مروارید چراغ را روشن کرد و هر دو خندیدند. بعد از آن گیس مروارید به خواب عمیقی فرو رفت. کتاب حاضر از مجموعة «قصههای گیس مروارید» دربرگیرندة یک داستان تخیلی برای کودکان گروه سنی «ب» است.