دخترک گردو فروش
داستانهای اجتماعی / داستانهای کودکان و نوجوانان
راوی این داستان مصور پسرکی است که به همراه پدرش به ده "آهار" در شمال تهران میرود و در بازگشت، با دخترکی گردوفروش که مادری بیمار دارد روبهرو میشود. دخترک دو کیلو گردو و با قیمت مناسب به او میفروشد. در این هنگام، خانمی ثروتمند که سوار بر ماشین گرانقیمتی بوده به دخترک میگوید که اگر ارزان میفروشد، او نیز خریدار است. او برای این منظور از پسرک قیمت گردوی خریداری شده را سوال میکند. پسرک نیز بازیرکی تمام بیآنکه قیمت گردو را به آن خانم بگوید تاکید میکند که گردوهایش از جاهای دیگر ارزانتر است. او پس از آن، گردوها را میخرد و دخترک با نگاهی تشکرآمیز به پسرک خیره میشود.