انگشتر جادویی
گروه سنی "ب" در این کتاب مصور، ماجرایی پسری به نام "فرهاد" را میخوانند که به علت شیطنت و خرابکاری از مدرسه اخراج میشود. پدر فرهاد که از این پیشامد بسیار ناراحت شده، او را از خانه بیرون میکند. فرهاد با ناامیدی در خیابانهای شهر به راه میافتد، تا این که در گوشهای به خواب میرود و رویایی شیرین میبیند. او پس از بیداری و پشت سر گذاشتن حوادث بسیار، به یک انگشتر جادویی دست مییابد. سرانجام نیز با کمک انگشتر و مهربانی و گذشت به خانه باز میگردد و از رفتار گذشته خود دست برمیدارد.