حسنی با تخم مرغا میزد کلهی دزدا
داستانهای اجتماعی / شعر کودکان و نوجوانان
در یک شب آرام و تاریک دو دزد بدجنس حقهباز به یک موزه دستبرد زدند و پس از دزدیدن مجسمهای از شهر فرار کردند. پس از چند روز آذوقة آنها تمام شد، آنها به روستایی آمدند که حسنی نگهبان مرغداری آنجا بود. دزدان چند تخممرغ دزدیدند، حسنی صبح متوجه شد که تعداد تخممرغها کمشده است. دامپزشک روستا به او گفت که چند روز پیش دزدانی به موزه دستبرد زدهاند. حسنی به همراه مردم روستا دزدان را دستگیر کردند. آنها همان دزدان موزه بودند. بنابراین مجسمه قیمتی به موزه برگردانده شد. حسنی و مردم روستا از طرف میراث فرهنگی تقدیرنامهای دریافت کردند. این کتاب برای کودکان گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.