شب ماهرخ (مجموعه داستان)
داستانهای فارسی - قرن 14
خان ظالم و خودخواه یک آبادی، دختری را هنگام نشستن بر سر سفرة عقد، به زور به عقد ازدواج خویش درآورده و داماد درویش مسلک را روانة زندان میکند. درویش، در تمام سالهای زندان کینة خان را در دل زنده نگاه میدارد و به دنبال فرصتی برای انتقام است. چند سال بعد خان، به منظور تنبیه رعیتی، همسر وی را در انظار به نمایش گذاشته و و شویش را میکشد. فرزند زن سالها بعد یاغی شده و در کوههای اطراف به انتظار فرصتی میماند تا انتقام پدر و مادر خویش را از خان بگیرد. سالها از پی هم میگذرند و خان، که اکنون ساکن شهر شده و سن و سالی از وی گذشته، بار دیگر همراه دختر جوانش راهی روستا میشود. درویش که او را بازمیشناسد، در قبرستان روستا به وی حمله کرده و ضربهای بر او میزند، اما به خواهش دختر جوان، جان خان را به وی میبخشد. با این همه ناگهان از گوشهای جوان انتقامجو سر رسیده و پیرمرد ظالم را از پای درمیآورد. مجموعة حاضر، مشتمل بر هشت داستان کوتاه با عنوان شب ماهرخ؛ سنگی جلو جویبار؛ زمانی برای فریاد؛ سپیدارها هرگز نمیمیرند؛ ننه تاج خانوم؛ هرگز فراموشم نکن؛ آقا اجازه؛ و گلهای یخی است.