فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر
هنگامی که مرگ به سراغ فردوسی ـ حماسهسرای بزرگ ایران در قرن چهارم و پنجم ـ آمد، کجاندیشی و تنگنظری دربارۀ او به قدری بود که پیشنماز شهر توس بر جنازهاش نماز نگزارد، چرا که باور داشت فردوسی، عمر خویش را به معرفی بیدینان و گبران بیهوده تلف کرده است. نزدیک به سه قرن با فشار و ارعاب قدرتمندان در هیچ نوشته و مجلس رسمی از شاهنامه و فردوسی نامی برده نشد. اما به راستی چه حکمتی در شاهنامه است که با حیات جامعۀ ایرانی به حیاتش ادامه داده و در میان مردمان دهان به دهان و سینه به سینه چرخیده است و تا زمانۀ حاضر به قلهای رسیده که هنوز خشکاندیشان و زورگویان را به زحمت و وحشت میاندازد و امیدواران را به دنیایی انسانیتر، خردمندانهتر، و عاشقانهتر امیدوار میسازد؟ از دیرباز و از زمان فردوسی تا به امروز در باب زندگی فردوسی و محتوای شاهنامه سخن سنجیده و نسنجیده و روایتهای راست و ناراست بسیار بوده است. در کتاب حاضر کوشش شده است تا حد امکان سنجیدهها از نسنجیدهها جدا شده و فردوسی و شاهنامه واقعیتر معرفی شود.