نور بر برف
در این داستان، دختر دوازدهسالهای به نام "نیکی دیلون" و پدرش، در میان برف تازه باریده در جنگل نزدیک خانهشان در حال گردش هستند که با منظرهی توجیهناپذیر روبهرو میشوند: در میان برفهای دستنخورده، نوزادی سر راه مانده، گریه میکند، و بیشک دلیل زنده ماندن او این است که نیکی و پدرش، به طور اتفاقی این مسیر را برای پیادهروی عصرگاهی خود انتخاب کردهاند...