قیصر امینپور در این کتاب قایم شده!
امینپور، قیصر، 1338 - 1386 / حیدری، یعقوب، 1338 - خاطرات
کتاب حاضر، حاوی مجموعهای از خاطرات نگارنده با شاعر فقید «قیصر امینپور» است. او نزدیکی و احساس خویش نسبت به قیصر را در بخش آغازین کتاب اینگونه بیان میکند: «هر چه هست، قصیر برای من «یک اتفاق»است. سالهاست با قصیر و بیقیصر، لحظههایم را با نفسهای او رنگآمیزی میکنم. نه! قیصر نمیتواند پر بکشد.» و در بخشی از خاطراتش مینویسد: «پسرم را دو دستی میگیرم و بدون مقدمه میگوید: ـ قیصر، این سر پردرد، دنبال یه ستون میگرده تا بهاش تکیه بده! فیلسوفانه نگاه نگاهم میکنه و شانهاش را نشان میدهد. ـ این هم ستون! سرم را به شانهاش تکیه میدهم. دلم یک کاسه پر از زهرمار است. نگاهم را به زمین میدوزم و آرامآرام پلکهایم را روی هم میگذارم. کمکم حسهای جور واجوری راجع به قیصر پیدا میکنم. گاهی چهرة قیصر آنچنان پرهیبت میشود و من، آن قدر کوچک و گوگولی میشوم که احساس میکنم قیصر پدر من است.»