داستان در داستان
داستانهای فارسی - قرن 14
ادوارد در یازدهسالگی مادر خود را از دست میدهد و پدرش با لورا هانس ازدواج میکند. ادوارد به علت تنفر از هانس موجبات آزار و اذیت او را فراهم میآورد و لورا هانس نیز تلافی کرده و او را کتک میزند. روزی ادوارد بر اثر کتکهای لورا هانس زخمی میشود، پدر هم عصبانی میشود و لورا را به تخت میبندد و اسم ادوارد را در بدن او داغ میگذارد. لورا از شوهرش شکایت میکند و او به زندان میافتد و در همانجا میمیرد و خانم هانس، ادوارد را به نواخانه میفرستد. ادوارد تصمیم میگیرد که پلیس شود و انتقام خود را از خانم هانس بگیرد. سالها میگذرد و خانم هانس در خانة خود به قتل میرسد و بهترین بازرس، «ویلز» به همراه دستیار جوانش «ادی» تحقیقات خود را شروع میکند. ادی همان ادوارد و قاتل خانم هانس، مدارکی علیه بازرس ویلز جمعآوری میکند و او را بدنام مینماید. بازرس ویلز که به ادی مشکوک است، نقشهای کشیده و به همراه دادستان ماجرای قتل هانس را از زبان خود او میشنود و او به عنوان قاتل دستگیر میشود. بازرس ویلز بار دیگر عنوان بهترین بازرس را به خود اختصاص میدهد. در این کتاب داستانهای دیگری به نامهای خلوت، خواب و سیاست گنجانده شده است.