طعم پرواز
در روستایی در کنار یک جنگل زیبا "گلنار" با پدر و مادرش زندگی میکرد. جنگل پر از پرندگان زیبا بود و گلنار، با بازی در اطراف روستا، روزهایش را به شادی میگذراند. گلنار عاشق پرندگان بود. یک شب او از پدر خواست تا برایش چند قفس تهیه کند تا بتواند تعدادی پرنده را در آنها نگهداری کند. پدر و مادر سعی کردند به او بقبولانند که این کار درست نیست، اما گلنار نپذیرفت. چند روز بعد او صاحب پرندهای زیبا در قفس شد. هر روز گلنار با شادی بسیار به او سر میزد. روزها گذشت و گلنار متوجه شد که پرنده روزبهروز افسردهتر میشود و این موجب شد که گلنار پی به اشتباه خویش برده و به گونهای دیگر عمل کند.