وقت پرواز
داستانهای فارسی - قرن 14
«سارا» که به همراه دوستش «شهره» به مسافرت رفتهاند پس از خرید کلی سوغاتی و هدایای گرانبها به فرودگاه میروند تا به به شهرشان بازگردند که متوجه میشوند دیر رسیدهاند و هواپیمای آنها پرواز کرده است. آنها که مستأصل مانده بودند که چه کاری انجام بدهند، ناخواسته با هم شروع به دردودل کردند و از نداشتن پول شکایت نمودند، در آن میان جوانی به نام «شاهین» به همراه مردی میانسال به نام آقای «حسینی» که صحبتهای آنها را میشنیدند با تهیه دو بلیط مقصد، سارا و شهره را از نگرانی نجات میدهند، اما... .