قصههای عامیانه جزیره قشم: پیرزن و روباه
در روزگاران دور، پیرزنی با روباهی در بیابان زندگی میکردند. روزی پیرزن تصمیم گرفت به آبادی برود و خانهای برای خود بسازد، روباه مخالفت کرد و دو دوست با تلخی و ناراحتی از هم جدا شدند. پیرزن با تلاش فراوان خانهای ساخت، او چند گوسفند خرید و چند سال بعد دارای گوسفندان زیادی شد. او با شیر گوسفندان کره و ماست درست میکرد و در بازار میفروخت. روباه هم در بیابان، روزگار میگذراند تا این که زمستان شد و جایی برای خود نیافت. به ناچار به خانة پیرزن رفت و با اصرار فراوان پیرزن را راضی کرد که شب را در صندوقچة او بگذراند. روباه از اعتماد پیرزن سوء استفاده کرد و لبنیات او را خورد و وقتی میخواست فرار کند پیرزن دم او را گرفت و دم روباه کنده شد. پیرزن در قبال پس دادن دم از روباه خواست که به مقدار لازم شیر تهیه کند و به پیرزن بدهد. روباه برای یافتن شیر به راه افتاد و درگیر حوادثی شد. این کتاب مصور به سه زبان فارسی، انگلیسی و عربی برای گروه سنی «ج» و «د» به نگارش درآمده است.