فریاد بیصدا
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان کتاب حاضر، ماجرای دختری جوان است که بر اثر بیدقتی پرستاری، به بیماری مهلکی دچار میشود. مدتها شیمیدرمانی میشود و به دلیل نداشتن هزینة درمان بارها مورد تحقیر قرار میگیرد. او با غرور جریحهدار شده و صورتی وحشتناک، درمان خود را قطع میکند. اما با توسل به حضرت عباس(ع) بیماریاش شفا مییابد, این در حالی است که زشتی صورت او همچنان باقی مانده است. به همین دلیل تصمیم میگیرد به نظامپزشکی رفته و از پرستاری که باعث تباهی زندگیاش شده، شکایت کند. او، درمان صورت توسط پرستار و فرستادناش به کربلا را شرط رضایت اعلام میکند. اما این اعمال نیز به نتیجه نمیرسد و دختر جوان بخشیدن را به جای انتقام برمیگزیند.