اینجا گواتمالاست و دو نمایشنامه دیگر
نمایشنامه فارسی - قرن 14
وقتی میخواهم برای تو بنویسم، همه چیز یادم میره... یادم که نه خجالت میکشم. فکر میکنم اگه یکی به غیر تو این نامه رو بخونه، چی می شه. دیروز یه فکر جدیدی به ذهنم رسید. اگه یکی از این نامه هات دست این روزنامههای گلمنگلی بیوفته چه فروشی می کنن! نامههای عاشقانه یک بازیگر، بازیگر به خانه بر میگردد، بازیگر به دنبال معشوقه جدید. نمی دونم امروز این قدر خسته شدم که دیگه نمی تونم حرف بزنم. امروز قرصهایی رو که برای آوردن نخوردم. ریختمشون پشت در. اونقدر روشون کوبیدم که هیچی از قرصها نموند؛ اما فهمیدن. روز خیلی بدی بود. امروز با این که دیروز قرصا رو نخوردم، اما فکر میکنم که آزادم کنن، یعنی این جوری می خوام، یعنی این که خسته شدم.