تعطیلات خوش بگذرد، مانولیتو!
داستانهای اسپانیایی - قرن 20م. - ادبیات نوجوانان / داستانهای اسپانیایی - قرن 20م.
در کتاب دیگری از این مجموعه، ماجراهایی که برای مانولیتو در تعطیلات تابستان، اتفاق افتاده، بازگو میشود. به تصریح راوی: "تابستان امسال جایی نرفتم. ولی دوستانم برایم کارتپستال میفرستادند. تابستان در کارابانشل مثل همهجای دیگر دنیاست: یک استخر هست، بستنی هست، وقت چرت بعد از ظهر هست و وقت بیرون رفتن من و جونور پدر بزرگم. بعد از ظهر به پارک اعدامی میرویم. یک بستنی قیفی گنده میخریم و تاشب همانجا ولو میشویم. پدربزرگم میگوید: "مادرت نمیخواهد قبول کند ولی مواقعی هست که ما مثل میلیونرها زندگی میکنیم".