ترس از تاریکی
خرسها - داستان / داستانهای تخیلی / داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای تربیتی
آن روز خانوادة خرسها به کتابخانه رفته و هریک کتابی را به امانت گرفته بودند. خرس برادر کتاب اسرارآمیز و ترسناکی به نام ماجرای «غاز فریاد» برداشته بود. وقتی به خانه رفتند و خرس برادر کتاب را برای خرس خواهر خواند، او خیلی ترسید و آن شب مجبور شدند با چراغ روشن بخوابند، چون خرس خواهر از تاریکی میترسید و اشیای داخل اتاق را مانند موجودات درون غار تصور میکرد. صبح روز بعد پدر، خرس خواهر را به اتاق زیرشیروانی برد و به او نشان داد که تاریکی ترس ندارد و این تصورات است که باعث میشود اشیا را مانند چیزهای ترسناک ببینیم. بعد از آن پدر چراغ خواب دوران کودکی خود را به او داد و آنها شب را به راحتی و بدون ترس سپری کردند. در این داستان تربیتی، کودکان میآموزند که تاریکی نیز مانند روشنایی قسمتی از طبیعت است و این تصورات است که تاریکی را ترسناک جلوه میدهد.