تپلی زبر و زرنگ
در یک جنگل بزرگ خرگوش زبر و زرنگی زندگی میکرد. یک روز که در خانه تنها بود، تصمیم گرفت به مادرش کمک کند. برای همین با چاقوی تیزی هویجها را ریز کرد و بعد به سراغ کتابخانة پدرش رفت تا آنجا را تمیز کند. وقتی پدر و مادرش به خانه آمدند دیدند همهجا به همریخته است. پدر خرگوش کوچولو گفت: عزیزم هم هویجها و هم کتابها را خراب کردهای، برای انجام هرکاری باید راهش را یاد بگیری تا از کاری که انجام دادهای پشیمان نشوی. کتاب حاضر برای گروه سنی «الف» و «ب» در قالب شعر تهیه و تدوین شده است.