هزار بوسه: 16 داستان کوتاه و پندآموز
داستانهای کوتاه - قرن 14 - مجموعهها
روزی مردی به خانه آمد و دید که دختر سهسالهاش زیباترین و گرانترین کاغذکادوی موجود در کمد او را تکهتکه کرده است. دختر با تکههای کاغذ کادو یک جعبه کفش قدیمی را ناشیانه تزئین کرده بود. مرد به خاطر این کار به دخترک پرخاش کرد. دختر کوچولو آن شب با گریه به رختخواب رفت و خوابید. فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد، دید دخترک بالای سرش نشسته است. پرسید: چه خبره؟ دختر کوچولو جعبه را به طرف او گرفت و گفت: روز تولدته! تولدت مبارک! مرد با شرمندگی دخترش را بوسید، و جعبه را گرفت و درش را بازکرد. اما در کمال تعجب دید که جعبه خالی است. مرد رو به دخترش کرد و گفت: جعبة خالی که هدیه نمیشه! دخترک با تعجب گفت: جعبه خالی نیست، من دیشب هزارتا بوسه، توش گذاشتم تا هروقت دلت برام تنگ شد یکی از اونا رو برداری و استفاده کنی. کتاب حاضر شامل 16 داستان کوتاه و پندآموز است و عنوان برخی از آنها عبارت است: «طناب»، «الاغ پیر»، «نامهای از جهنم»، «بچههای پر سر و صدا» و «تخته سنگ».