پرندهی برفی: مجموعه داستانهای کوتاه
"پرندۀ برفی" روایت پسری است که به رغم میل باطنی خود و به اصرار مادر، مجبور میشود که خواهر بیمارش را با خود به اسکی ببرد. او آنقدر از خواهرش متنفر است که حتی بیشتر اوقات نامش را به خاطر نمیآورد. پسر در حین اسکی متوجه میشود که خواهرش به دلیل اسکی کردن روی یخهای نازک، در حال فرورفتن به داخل حفرهای از یخ است. تلاش برای نجات دختر و موفقیت در این تلاش باعث ایجاد علاقه بین آن دو میگردد. در بخشی از داستان آمده است: "در چشمانش دنبال چیزی میگشت، اما هنوز خبری نبود. نه دردی، نه تقاضایی، هیچ، به جز اشک. پیش از این هیچگاه گریهاش را ندیده بود. حتی موقعی که مادرش به سر وی فریاد میکشید، مینشست و به جای نامعلومی خیره میماند. سرانجام نام او را به خاطر آورد. اسمش شریل بود. دخترک تقلا کرد تا بیشتر گرمای بدن برادرش را احساس کند و پسرک آگاهانه او را به خود فشرد". مجموعۀ حاضر حاوی تعدادی داستان از نویسندگان مختلف جهان است که پرندۀ برفی اثر "جین لیونی" یکی از آنهاست. برخی دیگر از داستانهای کتاب عبارت است از: پلیس و سرود کلیسا/ ا. هنری؛ انجیل/ مارگریت دوراس؛ زندگی من با موج/ اکتاویوپاز؛ عرق/ ژرژه آمادو؛ و بعد از ظهر باشکوه بالتازار/ گابریل گارسیا مارکز.