ماجراهای پیازچه
داستانهای کوتاه / داستانهای تخیلی
«پیازچه» و هفت برادرش، فرزند «پیاز» بودند. آنها در یک کلبة چوبی زندگی میکردند. ثروتمندانی که از آنجا رد میشدند، با نفرت از بوی پیاز حرف میزدند. یک روز جناب شاهزاده لیمو، که طرفدار افراد شرور بود، به جایی میرفتند که باید از کنار محل زندگی پیاز و فرزندانش میگذشت. به دستور نگهبانان خانوادة پیاز به صف و با عطرهای مختلف خوشبو شدند، هنگام گذر شاهزاده، به خاطر هل دادن مردم دیگر، به طور اتفاقی پیاز جلوی پای شاهزاده میافتد و دستگیر میشود. او در زندان به پیازچه نصیحت میکند تا با مطالعة کتابها، افراد شرور را بشناسد و دربارة رفتار بد آنها فکر کند. بعد از آن ماجراهایی برای پیازچه رخ میدهد که در ادامة داستانهای کوتاه این مجموعه بازگو شده است. این داستانهای تخیلی برای گروه سنی «ج» طراحی شده و شخصیت اصلی همة آنها «پیازچه» است.