نگاهی آسان بر حکایتهای مثنوی
در حکایت «گاو تنها در جزیرة بزرگ» از دفتر پنجم مثنوی، مولانا از جزیرة سرسبزی سخن میگوید که گاوی پراشتها در آن زندگی میکند. این گاو از صبح تا شب میچرد و از هرچه در صحرا، روییده میخورد و چاق و فربه میشود. اما شب، از غم و نگرانی این که فردا چه باید بخورد دوباره لاغر و ضعیف میشود، و این داستان به طور مداوم تکرار میشود. در این داستان گاو، همانا نفس و آن علفزار، همین جهان است. در کتاب حاضر سعی شده است چند حکایت از مثنوی به طور خلاصه و با بیانی کاملا ساده شرح داده شود. نحوة تنظیم مطالب به گونهای است که خواننده میتواند هر فصل را به طور مجزا در زمانی کوتاه بخواند. در برخی موارد به غزلی از مولانا یا جملهای از شمس تبریزی نیز اشاره شده است.