دانی و نان داغ
داستانهای علمی / داستانهای اجتماعی
«دانی» و پدر و مادرش در خانة پدربزرگ مهمان بودند. سر سفره همگی مشغول خوردن غذا بودند، اما دانی با خمیرهای نان گلولههای کوچک درست میکرد و به سمت بقیه پرتاب میکرد. پدر دانی به او چیزی نمیگفت و گلولهها را در حیاط میریخت تا پرندهها بخورند. اما یک روز دانی را به گندمزار برد و برای او توضیح داد که نان از این گندمهای گرانبها تهیه میشود. روز دیگر هم او را به نانوایی محل برد. دانی به نانوا کمک کرد تا خمیرها را درست کند و در تنور بگذارد. لباسهای او آردی و صورتش سرخ شده بود. آن روز دانی فهمید که برای تهیة نان چقدر باید زحمت کشید و از کار خود در خانة پدربزرگ پشیمان شد. این داستان آموزنده برای کودکان گروه سنی «الف» و «ب» تهیه شده است. کتاب حاضر از مجموعة کتابهای «دانی» است.