نقابداران
داستانهای فارسی - قرن 14
پیرمرد ژندهپوش نابینا حکایتی در یک روز ابری، سرد و نمناک تعریف میکند. کارآگاه «شریف» به دنبال حل پروندههای بایگانیشده جنگل است. عدهای از مردم روستا بنا بر دلایل نامعلومی ناپدید شدهاند. ناپدیدشدگانی که بعدها در هیچ نقطهای از جنگل نه جسدشان پیدا شده است و نه لباسهای تکهپارهشان. «یاشار»، یکی از اهالی روستا مدعی است که یک درنده وحشی آنها را برده است اما کارآگاه شریف این موضوع را باور ندارد؛ چراکه به نظر او دریده شدن حدود 100 نفر از مردان دهکده آن هم بدون جا گذاشتن هیچ ردی امکانپذیر نیست و... .