پدربزرگ سلام
داستانهای اجتماعی
«سیاوش» پسربچهای است که پدرش شهید شده و مادرش هر روز ـ زمانی که برای کار بیرون میرود ـ در خانه را قفل میکند. یک روز که سیاوش از تنهایی به ستوه آمده بود از درون کمد، نامههای پدربزرگ به مادرش را پیدا میکند. نامهها مربوط به دوران جبهه رفتن پدر و شهادت او بود. با پیدا کردن آدرس پدربزرگ، سیاوش شروع به نوشتن نامه برای او میکند و هر روز از دلتنگیها، کارها و اشتباهاتی که بعضی اوقات در آن روز انجام داده مینویسد و از حال مادربزرگ نیز میپرسد و منتظر جواب نامه از سوی پدربزرگ میشود.